سخنان سرراست به نظر باژگونه می‌آید

“آدمی نرم و سست زاده می‌شود و سخت و قوی می‌میرد.

درخت و گیاه نرم و سست زاده می‌شود و چون می‌میرد خشک می‌شود و می‌پژمرد.

پس آنچه سخت است و قوی، همراه است با مرگ؛ آنچه نرم است و سست، همراه است با زندگی.”

دائوده‌جینگ (لائودزی قرن ششم ق.م)

 

 

تصور کنید سال‌ها پیش، مکتبی بوده که چنین آموزه‌هایی را ترویج داده است.

 

اما امروزه در کمتر جایی، بخصوص صفحات پر رنگ و لعاب شبکه‌های اجتماعی، کسی به این قضایا توجه خاص دارد.

 

داستان از آنجا شروع می‌شود که هر کس به دنبال بدست آوردن مسیر پیشرفت آن هم به سرعت نور است.

 

در مکاتبی چون دائو (یا تائو) بیشترین تمرکز بر موضوع سکون و مشاهده بر احوال زندگی و پذیرش آن است.

 

روایت این احوال، روایت کودکی است که می‌تواند از بودنش در لحظه، کمال لذت را ببرد و از آنچه که دارد و می‌بیند بهره برداری کند.

 

کودکان شادند و در لحظه جاری و سیال هستند با هر چیز کوچکی به شعف می‌آیند و و غم هاشان با لحظه‌ای درنگ رنگ می‌بازد .

هر چه آدمی جلوتر می‌رود دستاوردهای ذهن کاوشگر و خیال پردازش بیشتر می‌شود.

 

مکاتبی اینچنینی همواره در تلاش هستند که به جان و روح آدمی آرامش ببخشند.

 

اما به نظر می‌رسد انسان امروز، خود خواهان آرامش نیست و آرامش را در بدست آوردن گوی سبقت و جادوی رسیدن خلاصه کرده است.

 

آری گاهی لذت از آنچه که داری به فراموشی سپرده می‌شود.

 

گاهی انگار نه انگار آدمیانی در کنارمان زندگی می‌کنند که تمام وجود و علقه ما به وجودشان بسته است. آنقدر بی‌تفاوت از کنار مناظر هستی عبور می‌کنیم گویی خالقش را فراموش کرده‌ایم.

 

به نظر می‌رسد این سخت ذهنی با سختی و جمودی که دائو در این آیات به آن اشاره کرده هماهنگی دارد و به یک جهت در حرکت است.

 

 

اما براستی  دستاورد ذهن‌بازی و اوهامات ذهنی انسان چیست؟

گاهی عالی است بله عالی نمی‌توان بدون در نظر گرفتن خدمتی که خیالات و اوهام و ذهن‌بازی به بشریت کرده  راحت عبور کرد.

 

اما در دیگر مواقع بخصوص برای اکثریت انسان‌ها، خیال‌پردازی و غوطه ور شدن در ذهنیات، اینگونه نبوده و دستاوردش تنها اضطراب و حس نا امیدی، پوچی، یاس و عدم لذت بردن حقیقی از زندگی بوده است؛ و انسان اینگونه است که به سمت جماد و بی فروغی رهسپار می‌شود.

 

آدمی در همان زمانی که نمی‌داند چه بر سرش آمده آنچنان گرفتار سفتی شده که گویی دیگر نمی‌تواند خود را از وادی جبردرونی، برهاند.

 

 

اما آیا راه نجات بخشی نیست؟

از دیرباز درباره معنا و مفهوم بسیار گفته‌اند و ما شنیده‌ایم و خوانده‌ایم و آموزه‌ها و ایدئولوژی‌های گوناگونی برای آن ارائه شده است.

 

اما مشاهدات نشان داده است که انسان‌ها پس از این همه تلاش و کوشش هنوز هم خوشحال نیستند و برای بدست آوردن آرامش و شادی خود را به مخاطرات و هیاهوهای عجیبی می‌اندازند.

 

ماجرا اینجاست که عالم معنا و هر آنچه که از درون معنویات و مفاهیم عمیق خارج می‌شود، همه و همه همواره در درون ماست و ما گاهی به اشتباه بدنبال یافتن حقیقت و معنا در خارج از وجود خویشتن هستیم.

 

آری ما خود جهانیم؛ هر کدام از ما در درونش به تنهایی برای رسیدن به سعادت و نیکبختی لوازم و اسباب کافی و وافی را به همراه دارد؛ اما ما خود در باور خود آنقدرها رشد نیافته‌ایم تا بتوانیم از اوهامات ذهنیمان رهایی یابیم.

 

به نظر می‌رسد هر آنکه بتواند در درون خود به شکل شایسته و بایسته‌ای طی طریق کند قطعاً خواهد توانست در زندگی اجتماعی مسیر را تشخیص دهد و با انعطاف و پذیرش از سنگلاخ‌ها،کوه‌ها و دریای طوفان زده عبور کند.

 

این همه به این دلیل است که تأمل بر احوال درونی خویش تجربه و دستاوردی بی بدیل برای شناخت را سبب می‌شود و این تجربه عمیق از خودشناختی مسیر پر پیچ و خم را سهل و آشنا می‌کند.

 

 

اینجاست که تائو گوید:

“در جهان هیچ چیز نرم‌تر از آب نیست، ولی چون بر چیزهای سخت و قوی هجوم برد، هیچ چیز بر آن چیره نتواند شد؛ و این هجوم آن را دگرگون نخواهد ساخت.

 

پس نرم بر سخت چیره می‌شود و سست بر قوی؛ هیچ کس نیست در جهان که این را نداند، ولی کسی بدان عمل نتواند کرد”

 

در آخر می‌گوید:

“سخنان سرراست به نظر باژگونه می‌آید.”

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *