۱٫ یکی از موارد این است که نظارت مؤثر و کارآمدی بر روی شیوه مدیریتی در سازمانها و مؤسسات، بخصوص دولتی، انجام نمیشود. عدم وجود یک سیستم نظارتی و به دنبال آن قواعد و قوانین مشخص برای مدیران جهت انجام وظایف محولهشان می تواند ضمانت هر گونه برخورد با مشکل را در نظام مدیریتی یک سازمان مختل کند و در نهایت باعث میشود که مدیران هر روز ناکارامد تر شوند و به دلیل نبود سازوکار درست برای ردیابی و نظام پاسخگویی، برکنار شوند.
نهایتاً مدیران با تعریف دوره زمانی محدودی برای خود، صرفاً به دنبال منافع شخصی هستند و از اهداف سازمانی دور میشوند.
۲٫ با توجه به مورد ذکر شده در بالا باید اذعان داشت که گزینش مدیران بر اساس رابطه مشکلی است که در اکثر سازمانها دیده میشود. در برخی از سازمانها به لحاظ نقش سیاسی که دارند این مسئله پر رنگتر است. در این سازمانها مدیران بر اساس یکسری ویژگیها، منافع و هم جهت بودن برخی دیدگاهها انتخاب میشوند؛ تا تنها به عنوان یک ابزار، کارها را پیش برند و بعد از از اتمام موعد معمولاً از کار بر کنار میشوند و مهرههای دیگری جایگزین میشوند.
۳٫ به لحاظ اقتصادی واضح است که برخی گروهها و سرمایه گذاران بر اساس اهداف سازمانی شخصی که باعث خلق سازمان شده است و در برخی از مواقع به دلیل فساد مالی ناچارند از مدیرانی که هم راستا با همان اهداف هستند و همچنین حاضر به همکاری میباشند، استفاده کنند. مثل موسساتی که برای پولشویی راه اندازی شدهاند.
معمولاً بعد از اتمام کار به دلیل مسائل امنیتی و حتی پاکسازی در اسناد، مدیران جابجا میشوند.
۴٫ ضعف فرهنگی در شناخت سیستمهای مدیریتی و سازمانی و پایین بودن سطح دانش و اطلاعات مدیریتی در جابجا شدن زود هنگام مدیران مؤثر است.
۵٫ بحث حاکمیت در شرکت: ضعف در حاکمیت شرکتی باعث میشود که به طور مثال مدیران اجرایی شرکت و یا سازمان، به عنوان یکی از ذینفعان، منافع خود را به منافع مشتریان، مخاطبان، کارکنان و سهامداران ترجیح دهند. این مسئله به مرور زمانی اندک باعث شکل گیری ضعف در سازمان و نهادهای مالی شرکت میشود و همین امر باعث شکل گیری نارضایتی و در نهایت برکناری مدیران میشود.
۶٫ در اکثر سازمانهای دولتی خواستگاه و جایگاه مردمی و مخاطب مطرح نیست و محور اصلی سبک شخصی و مبتنی بر بوروکراسی پیچیده و غیر قابل فهم برای مشتریان و دریافت کنندگان خدمات و کالا است. در اینجا نبود شاخص برای برآورد کیفیت مدیریت و عدم نظارت نیز مجددا مطرح میشود.
۷٫ وجود شبکه ارتباطی غیر رسمی: (عامل فرهنگی) در اینجا زمینهای برای رد و بدل شدن اطلاعات و اخبار و شایعات که اساساً خیلی سریعتر از کانالهای رسمی اتفاق می افتد فراهم است. تأثیر این کانالها بر روی بیرون سازمان یعنی مشتریان و رقیبان و بعضاً رسانهها مؤثر است و در داخل سازمان نیز بر روی کارکنان و هیئت مدیره اثر گذارخواهد بود. (مثلاً اخباری که آبدارچی شرکت در همه جا پوشش میدهد جزو همین گزینه هست) شبکه ارتباط غیر رسمی در داخل سازمان و حتی بیرون از آن میتواند یک تهدید جدی برای مدیران باشد
این شبکه بر ترویج و تثبیت فرهنگ سازمانی نیز مؤثر است. هم میتواند مفید باشد و هم خطرناک و همچنین بر پایین آمدن عمر مدیریت دریک سازمان بشدت اثر گذار است.
راهکارها برای این مشکل
• نسبت به وجودشان بی تفاوت باشیم (حرفهای نیست)
• محدود شوند (غیر ممکن است)
• مدیریت شوند (به شیوه درست مدیریت شوند)
۸٫ ترویج بی اخلاقی در مدیران به دلیل افت فرهنگ سازی در نظام مدیریتی
مواردی چون:
دزدی از اموال شرکت
استفاده منابع مالی سازمان برای تأمین مالی برنامههای شخصی
استفاده از اسم و هویت شرکت برای عقد قراردادهای شخصی
استفاده از تایم اداری برای امور شخصی
زمینهسازی برای اخراج کارکنان بر اساس سلایق شخصی و غرض شخصی